مقاله بررسی گذري بر معماري ديكانستراكشن و فولدينگ
دسته بندي :
فنی و مهندسی »
معماری
مقاله بررسي گذري بر معماري ديكانستراكشن و فولدينگ در 17 صفحه ورد قابل ويرايش
گذري بر معماري ديکانستراکشن :
ديکانستراکشن در فارسي به ساختار زدايي ، شالوده شکني ، واسازي ، بنيان فکني ، ساختار شکني و بن فکني ترجمه شده است . شايد اين کثرت اسامي به دليل آن باشد که ديکانستراکشن يک نگرش چند وجهي و چند معنايي به دال و مدلول و هر نوع متني دارد . از آنجايي که مباني ديکانستراکشن مستقيما از فلسفه ديکانستراکشن استخراج شده و به لحاظ آشنايي نسبتا اندک معماران با فلسفه اين مکتب ، براي استنباط معماري ديکانستراکشن ، ابتدا لازم است فلسفه ديکانستراکشن و مهم تر از آن ، زمينه هاي نظري اين نحله فکري تبيين شود. در نيمه اول قرن بيستم مهم ترين مکتبي که ادامه دهنده فلسفه مدرن محسوب مي شد ، فلسفه اصالت وجود بود . ژان پل سارتر ( 1980 - 1905 ) فيلسوف فرانسوي ، پايه گذار اين مکتب است . او خرد گرايي مدرن ، که توسط دکارت ، کانت و ساير بزرگان مدرن مطرح و تبيين شده بود ، را اساس فلسفه خود قرار داد . سارتر معتقد به خرد گرايي استعلايي ( Transendental Mind ) است . از نظر وي ، " فرد ماهيت خويش را شکل مي دهد و نبايد از اين عامل در مسير شخصيت فرد غافل ماند ... سارتر آزادي بي قيد و شرط را از امکانات ذهن آدمي دانست . به نظر او آدمي آزاد است هر چه مي خواهد اختيار کند و به همين جهت است که بايد او را مسئول انتخاب هاي خود دانست . " از نيمه دوم قرن اخير ، فلسفه مدرن و مکتب اصالت وجود و خرد باوري از طرف مکتب جديدي به نام مکتب ساختارگرايي مورد پرسش قرار گرفت . اين مکتب در ابتدا توسط فرديناند دو سوسور ، زبان شناس سوييسي و لوي استراوس ، مردم شناس فرانسوي ، مطرح شد . ساختارگرايي واکنشي در مقابل خرد استعلايي و ذهنيت مدرن است . ساختارگراها معتقدند که عاملي مهم تر از ذهن وجود دارد که پيوسته مورد بي مهري قرار گرفته و آن ساختار زبان است . از نظر انديشمندان ساختارگرا ، مي بايد ساختارهاي ذهن بشري را مطالعه کنيم و اين ساختارها بسيار مهم هستند . ساختار ذهن مبنايش زبان است . انسان بوسيله زبان با دنياي خارج مرتبط مي شود.
اگر به عقيده دکارت همه چيز آگاهانه شکل مي گيرد ، به نظر استراوس ، ساختارهاي فرهنگ ، اساطير و اجتماع آگاهانه نيست ، همه آنها در ساحت ناخود آگاه شکل مي گيرد و مولفي ندارد . استوارس استيلاي سيصد ساله ذهن استعلايي را زير سوال برد . اگر از دوره دکارت ، انسان موجودي است خردورز ، از نظر استوارس موجودي است فرهنگي و ماهيت انسان در بستر فرهنگ شکل مي گيرد . لذا جهت رهيافت به ماهيت بشر ، بايد زبان ، فرهنگ و قوميت را مطالعه کنيم .به طور کلي ،
" روش ساختارشناسي ، يافتن و کشف قوانين فعاليت بشري در چهار چوب فرهنگ است که با کردار و گفتار آغاز مي شود . رفتار و کردار نوعي زبان است . به همين دليل ساختارگراها ، ساختار هاي موجود در پديده ها را استخراج مي کنند . " چنانچه ژان پياژه ( 1980- 1896 ) ، روان شناس فرانسوي ، مطالعات وسيعي در مورد ساختارهاي رشد ذهن کودک و شخصيت کودک انجام داد .
مکتب ديکانستراکشن که يکي از شاخه هاي مهم فلسفه پست مدرن محسوب مي شود ، نقدي به بينش ساختارگرايي و همچنين تفکر مدرن است . مکتب ديکانستراکشن توسط ژاک دريدا ، فيلسوف معاصر فرانسوي ، پايه گذاري شد . دريدا با ساختارگراها مخالف است و معتقد است که وقتي ما به دنبال ساختارها هستيم از متغير ها غافل مي مانيم ، فرهنگ و شيوه هاي قومي هر لحظه تغيير مي کند ، پس روش ساختارگراها نمي تواند صحيح باشد . دريدا از سال 1967 ، يعني زماني که سه کتاب او منتشر شد ، در مجامع روشنفکري و فلسفي غرب مطرح گرديد . اين سه کتاب عبارتند از :
گذري بر معماري فولدينگ:
معماري فولدينگ يکي از سبک هاي مطرح در دهه پاياني قرن گذشته بود . فلسفه فولدينگ براي نخستين بار توسط فيلسوف فقيد فرانسوي ، ژيل دلوز مطرح شد . وي همچون ژاک دريدا از جمله فلاسفه مکتب پسا ساختارگرايي محسوب مي شود . دلوز نيز مانند دريدا اساس انديشه خود را بر زير سوال بردن بينش مدرن و مکتب ساختارگرايي قرار داد .
فلسفه دلوز ، يک فلسفه افلاطون ستيز و دکارت ستيز است . به عبارت ديگر مي توان بيان نمود که فولدينگ يک طرح ضد دکارتي است . از نظر دلوز ، هستي از زير بناهاي عقل رياضي استخراج نشده است . وي در کتاب معروف خود ، ضد اديپ سرمايه داري و اسکيزوفرني ( 1972) خرد مدرن را مورد پرسش قرار داد . از نظر دلوز ، خرد هر جايي است .
فلسفه فولدينگ منطق ارسطويي را نيز زير سوال مي برد . از نظر اين فلسفه ، هيچ ارجحيتي در جهان وجود ندارد . زير بنا و روبنا وجود ندارد . فولدينگ به دنبال تعدد است و مي خواهد سلسله مراتب را از بين ببرد . اين فلسفه در پي از بين بردن دو گانگي هاست . فولد يعني چين و لايه هاي هزار تو ، يعني هر لايه در کنار لايه ديگر ، همه چيز در کنار هم است ، هيچ انديشه اي بر ديگري ارجحيت ندارد ، تفسيري بالاتر و فراتر از ديگري نيست ، همه چيز افقي است . به عبارت ديگر فولدينگ مي خواهد منطق دو ارزشي را ديکانستراکت کند و کثرت و تباين را جايگزين آن کند . فولدينگ هم مانند ديکانستراکشن در پي از بين بردن مبناهاي فکري تمدن غرب و بالاخص منطق مطلق و رياضي گونه مدرن است . فولدينگ ، عمودگرايي ، طبقه بندي و سلسله مراتب مردود مي داند و به جاي آن افقي گرايي را مطرح مي کند . از نظر فولدينگ همه چيز همسطح يکديگر است . دلوز در کتاب خود به نام ، فولد ، لايبنيتز و باروک ( 1982 ) جهان را چنين تبيين مي کند : " جهان به عنوان کالبدي از فولدها و سطوح بي نهايت که از طريق فضا ، زمان فشرده شده ، در هم پيچ و تاب خورده و پيچيده شده است . " دلوز هستي و اجزاء آن را همواره در حال شدن مي بيند .
يکي از موارد کليدي در مباحث مطرح شده توسط دلوز ، افقي گرايي است . دلوز به همراه يار همفکر خود ، فيليکس گاتاري ، مقاله اي به نام " ريزوم " در سال 1976 در پاريس منتشر کرد . اين موضوع در کتاب هزار سطح صاف ( 1980) به صورت کامل تر توسط اين دو مطرح گرديد . رزيوم گياهي است بر خلاف ساير گياهان ، ساقه آن به صورت افقي و در زير خاک رشد مي کند . برگ هاي آن خارج از خاک است . با قطع بخشي از ساقه آن ، اين گياه از بين نمي رود ، بلکه از همانجا در زير خاک گسترش مي يابد و جوانه هاي تازه ايجاد مي کند . اين دو متفکر با مطرح نمودن بحث ريزوم ، سعي در بنيان فکني انديشه غرب کردند و اصول اوليه آن را زير سوال بردند . از نظر آنها ، عقلانيت غرب به صورت سلسله مراتب عمودوار ، درخت گونه و مرکز مدار است .