مقاله بررسی زندگينامه ابوالفضل عبدالرزاق كاشاني ملقب به كمال الدين

دسته بندي : علوم انسانی » تاریخ و ادبیات
مقاله بررسي زندگينامه ابوالفضل عبدالرزاق كاشاني ملقب به كمال الدين در 67 صفحه ورد قابل ويرايش

نام ونسب كاشاني:

اهل كاشان است، نامش عبدالرزاق، كنيه‌اش ابوالفضل و ملقب به كمال‌الدين مي‌باشد، پدرش نيزبا لقب جمال‌الدين و كنيه ابوالغنائم مشهور است.

تاريخ زندگي جناب عبدالرزاق بخاطر همزماني و شباهتهاي اسمي با سه عالم برجسته ديگر- دونفر هم نام وديگري همشهري – دچار ابهامات و تناقضات زيادي گرديده است تا جائيكه از كنيه او گرفته تا محل زندگاني، نام پدر و آثار او را تحت الشعاع خود قرار مي دهد. اين سه كه به ترتيب عبارتند از:

1- كمال الدين عبدالرزاق مشهور به (ابن فوطي) (م723 هـ ق) تراجم نگار هم عصر كاشاني و صاحب و تلخيصي ازآن بوده، پدرش احمد و شانزده سال پيشتر از كاشاني دار فاني را وداع گفته است.

2- كمال الدين عبدالرزاق سمرقندي (ت 816هـ ق م 887 هـ ق) مؤلف «مطلع سعدين و مجمع بحرين»، پدرش اسحاق،ملقب به جلال الدين مي‌باشد.( همچنانكه مي بينيم نزديك به يك قرن بعد از كاشاني مي زيسته است).

3- عزالدين محمود كاشاني (م735هـ ق) صاحب دو اثر مشهور «مصباح الهدايه و مفتاح الكفايه»- كه در اصل ترجمه وتلخيص از عوارف المعارف سهروردي است – و شرح عالمانه واديبانه تائيه ابن فارض مشهور به «كشف الوجوه الغر لمعاني نظم الدّر» مي‌باشد.

اين همعصر وهمشهري ملا عبدالرزاق – همچون او – در عرفان عملي و نظري تبحر داشته و دو اثر ماندگارش نشان از تضلع او در اين دو حوزه دارند.گروهي چون علامه امين عاملي[1] و حاجي خليفه[2]،علامه مدرس تبريزي[3]، مرحوم آقا بزرگ تهراني[4] - به اشتباه- ابوالغنائم را كنيه ملا عبدالرزاق بر شمرده اند در حاليكه



مي دانيم- براساس آنچه تلميذ نامدارش قيصري در مقدمه شرح مخصوص خود ضبط كرده ابوالغنائم كنيه پدرش مي باشد.

علامه طهراني نام پدر او احمد[5] و مدرس تبريزي اسحاق[6] مي دانند و اين در حاليست كه اين دو بترتيب – نام پدر ابن فوطي[7] و عبدالرزاق سمرقندي[8] مي‌باشند.

در مورد زادگاه ايشان نيز با اينكه همه جا، نام «قاسي»[9]«قاساني»[10]و«كاشي»[11] «كاشاني»[12] «قاشاني»[13]آمده است.اما حاجي خليفه در كشف الظنون[14] هنگام معرفي «تأويلات القرآن الكريم» لفظ «سمرقندي» را بعد از «الكاشي» بكار مي‌برد، تا جائيكه جناب آقاي بيدار فر در مقدمه وزين خود برشرح منازل السائرين – با توسل به كاربرد «القاساني»توسط قيصري و قول ياقوت حموي در معجم البلدان_ تمايل خود را به سمرقندي بودن ملا عبدالرزاق ابزار مي‌دارد.[15]و اين در حاليست كه ابوالفداء در تقويم البلدان قاشان را به صورت قاسان را نيز مجاز دانسته[16] و بغدادي نيز در مراصد الاصلاع، قاسان و قاشان –هر دو – را شهري در نزديكي اصفهان معرفي مي‌كند[17] پس بايد گفت كه حاجي خليفه بين صاحب مطلع سعدين و ملا عبدالرزاق دچار خلط شده است. از طرفي مي دانيم كاشي مخفف كاشاني و قاشي نيز تلفظ

ديگري از قاشاني در زبان عامه است[18]پس نام كاملش – همچنانكه قيصري(ره) در مقدمه شرح فصوص الحكم آورده – عبارتست از:





آغاز ، حيات وانجام كاشاني:

در هيچيك از تراجم مشهور نظري نسبت به تاريخ تولد ايشان به چشم نمي خورده لذا ما براي مشخص شدن دوران حيات و سال تولد تقريبي او به تحقيقي درباره تاريخ وفات ورويكردش به عرفان دست مي زنيم بايد گفت كه در مورد تاريخ وفات ايشان چهار نفر ارائه شده است.

1) حاجي خليفه در كشف الظنون تاريخ وفات كاشاني را سال (730 هـ ق) مي‌دانند[20]كه همين نظر به اعيان الشيعه[21] نيز راه يافته است.

2) صاحب روضات الجنات سال وفات را سال( 735هـ ق) ضبط نموده است[22] و مدفنش را خانقاه زين الدين ماستري داخل شهر نطنز و در جوار مسجد جامع مي دانند.

3) سومين تاريخ ازآن صاحب مجمل التواريخ مي ‌باشد ايشان سال وفات را سوم محرم سال 736 هـ.ق) مي‌دانند كه از دقت بيشتري نسبت به بقيه برخوردار است.

4)حاجي خليفه در كشف الظنون ذيل معرفي تأويلات القرآن الكريم سال وفات ايشان را 887 (هـ ق) مي‌دانند چرا كه اولاً اگر تاريخ نوشتن شرح منازل السائرين- همچنانكه در آخر يكي از نسخ آن آمده – سال(731 هـ ق)باشد[23] بدون ترديد سال وفات ايشان سال (730 هـ ق) نمي‌باشد. ثانياً حاجي خليفه- همچنانكه فراوان از او ديده شده – بين ملاعبدالرزاق و

سمرقندي، صاحب مطلع سعدين،خلط نموده و سال وفات ايشان را براي كاشاني آورده است.

نظر برجاي مانده قابل جمعند، چرا كه اگر تاريخ وفات ايشان را سوم محرم سال (736هـ ق) بدانيم، مي‌توان گفت كه صاحب روضات الجنات اين سه روز را به حساب نياورده است پس صحيح‌ترين تاريخ همان سوم محرم سال (736 هـ.ق)‌مي‌باشد.

حال اگر- براساس نامه كاشاني به علاءالدوله سمناني، رويكرد كاشاني به متصوفه در اوايل جواني او- بعد از بحث فضليات وشرعيات- و با مصاحبت مولانا نورالدين عبدالله نطنزي (م 699 هـ ق) و بعد- و همزمان با او –شمس‌الدين كيشي و اصيل‌الدين عبدالله (م 685 هـ ق) صورت گرفته باشد. در اين حالت جناب كاشاني سال بعد ازوفات شيخ اصيل‌الدين زيسته‌اند. واگر شروع مصاحبتش با متصوفه را بين 25 تا 35 سالگي ايشان بدانيم، مدت حيات اين عارف وارسته بين 75 تا 85 سال و سال تولد ايشان ، بين سالهاي (650هـ ق تا 660 هـ ق) بوده است. وصدق اين استدلال زماني آشكار مي‌گردد كه در هيچيك از كتاب تراجم عمر طولاني و غيرطبيعي براي اين بزرگمرد عرفان ثبت نشده است سوگمندانه بايد گفت كه حتي نسبت به مدت عمر كاشاني نيز اشتباهات فاحشي صورت گرفته است تا جائيكه برخي با ديدن نامي از در مقدمه شرح فصوص كاشاني به اشتباه آنرا شمس تبريزي ( م 645هـ ق)دانسته و شرح فصوص كاشاني را به سفارش ايشان مي‌دانند. غافل از اينكه در اين صورت اگر هنگام نوشتن به شرح خصوص كاشاني 40 ساله باشد.

با توجه به اينكه فصوص در سال(632 هـ ق) نوشته شده ومحي الدين متوفي 638 (هـ ق) است- بايد عمري 130 تا 140 ساله براي او در نظر گرفت كه اشاره كرديم در كتب تراجم به چنين عمري اشاره نشده است. از طرفي مي دانيم كه كاشاني شرح خود را بعد از شرح

جندي[25] و جندي نيز شرحش را بعد از وفات شيخ كبيرصدرالدين قونوي[26] (م 673 هـ ق) نگاشته است. پس اين سخن كه كاشاني شرح خود را به سفارش شمس تبريزي نوشته،سخي ‌بي‌پايه است و اگر به اين نكته نيز توجه كنيم كه شمس تبريزي نگاهي منتقدانه به عرفان محي الدين دارد اين بي پايگي روشنتر خواهد بود.




كاشاني و آموخته ها :

كاشاني نه تنها يك تاز عرفان و مجمع البحرين عرفان نظري وعملي است كه پيشتر جستجوگري پرتلاش در عرصه علوم ظاهري بوده است و آنگونه كه از مقدمه و تنها مرجع ما -نامد كاشاني به شيخ علاء الدوله سمناني - بر مي آيد او قبل از ورود به عرفان از فضليات ( علم ادبي)

2- شرعيات (فقه و حديث و تفسير وعلوم مرتبط) گرفته تا 3- اصول فقه و 4- كلام و 5- معقولات ( منطق وعلوم طبيعي) و درآخر علوم الهي (فلسفه) را به گونه اي كاويده كه در جمع وباطن ميان ظاهر دارد.در اينجا بايد نكته اي را خاطر نشان شويم و آن اينكه افرادي همچون كاشاني كه ابتدا ميدان دار عرصه علوم ظاهري، مناسب دنيوي بوده اند، پس از ورود به فراخناني عرفان همچون طايري رهيده از نفس آنچنان در بلنداي عرفان بال گسترانده كه كمتركسي مي‌تواند به افق آنان نزديك گردد دراين زمينه مي‌توان از بزرگاني چون ابراهيم ادهم، سنائي غزنوي، ابن عربي، سيد حيدر املي وغيره نام برد.




مشايخ و همعصران او:

بايد گفت يگانه منبع شناخت مشايخ كاشاني- همچون ديگر ابعاد زندگي ايشان- نامه مختصر وبا ارزش ايشان به علاء الدوله سماني است ملا عبدالرزاق در آن نامه مشايخ خود را اينگونه برشمرده است.

1-‌نورالدين عبدالصمد نطنزي (م 699 هـ ق) مرشد اصلي ملاعبدالرزاق كه اگر ورود كاشاني به محضراورا بين سالهاي( 685-675 هـ ق) بدانيم، تقريباً به مدت 15 تا 25 سال از محضر ايشان بهره برده است و حتي بعد ازوفاتش [29]

ايشان از مريدان نجيب الدين علي بن بزغنش شيرازي(م 678 هـ ق) و همدوره سعيد الدين فرغاني است و به گفته كاشاني پدرش نيز از صوفيان بوده و نزد شيخ شهاب الدين سهروردي، صاحب عوارف المعارف آمد و شد مي كرده است.[30]

بايد اين نكته را افزود كه ملا عبدالرزاق به دستور نورالدين نطنزي- و همزمان با مصاحبت او – در محضربزرگان ديگري كه در ذيل به آنها مي‌پردازيم – نيز حاضر مي شده و ازآنها بهره مي‌برده است.

2- شمس‌الدين كيشي: از مريدان ضياءالدين ابوالحسن مسعود شيرازي (م 655 هـ ق) است كه او خود از شاگردان فخر رازي و ملازم شيخ نجم الدين كبري (م 618 هـ ق) است. در مقام كيشي همين بس كه كاشاني از قول شيخ نورالدين نطنزي مي‌آورد: به كار مي برد، كه اگر به مفهوم خارج نمودن مومن از كافر ويا عالم ازجاهل حمل شود تأويل است.[36]

5- تأويل قرآن عبارتست از «حقايق خارجي كه آيات قرآن در معارف، شرايع و ساير بياناتش بدان مستند است[37]و به عبارت ديگر تأويل قرآن حقيقت واقعي است كه مستند.

تمام بيانات قرآن اعم از حكم،موعظه يا حكمت ونيز محكم ومتشابه است[38] يعني جميع آيات قرآن داراي تأويل است[39]اين نظر بسيار به نظر عرفا نزديك است.

6- تأويل عبارت است از تطبيق بين دو كتابقرآني جمعي وآفاقي تفصيلي، يعني تطبيق حروف و كلمات وآيات كتاب قرآني با حروف وكلمات و آيات كتاب آفاقي[40] اين تعريفي است كه عارف شهير شيعي جناب سيد حيدر آملي از تأويل ارائه داده اند.

7- أخيرا نيز برخي از روشنفكران عرب- همچون نصرحامد ابوزيد-تأويل را نوعي اجتهاد-به معناي عام آن-و استنباط حقايق قرآني در انطباق با مسائل عصري معرفي مي كند كه اين حالت تمام قرآن عرصه تأويل خواهد بود. ايشان با تفكيك «معني» و «فحوا» (دلالة ومغزي) تفسير را عهده دار بيان معني (يعني همان كه عرب ها در زبان خود مي فهمند و ازشئون واژگان ودستور زبان است) و تأويل را بيانگر فحوا مي‌دانند. كه اين تأويل اگر مبتني بر تفسير نباشد مردود و ناپسند به شمار مي‌آيد.[41]در حقيقت اين ها دو روي يك سكه اند زيرا «فحوا» همانقدر با «معنا» در ارتباط است كه «معناي> با مي‌نهادند.- و شايد عدم استفاده عرفا از واژه تأويل نيز در ابتدا همين امر باشد- به عنوان نمونه معتزله





گروهي از متكلمان بودند كه به صورت افراطي سعي در همراهي مباحث ديني وقرآني با عقل- جدا ازوحي – داشتند. آنان هر گاه نصوصي از دين را با عقل ناسازگاري مي پنداشتند آنرا نپذيرفته و به توجيه وبازگرداندن متن از ظاهر آن دست مي زدند. ازطرفي متكلمان معتزليو اشعري هر كدام آيات جبر و اختيار را براساس عقيدة خود تأويل كرده و از ظاهر آن باز مي گرداندند. از طرف ديگر با باطنيان اسماعيلي نيز براي تحكيم مباني خود دست به تأويل وسيع آيات قرآن زده و آنها را بر تعاليم خود منطبق مي كردند. آنان باتكيه بر رمزي بودن آيات قرآن[43] اجازه هر نوع دخل وتصرف در آموزه هاي قرآني را به خود مي‌دادند و در سوئي ديگر غالب عرفا ومتصوفه قرار داشتند كه براساس مباني خود – كه به آنها اشاره خواهد شد- با ايمان به ظاهر آيات، براي آنها معاني بالاتر قائل شده و وظيفه خود را دستيابي به اين معاني غيبي مي‌دانستند. از ديگر دسته ها و نحله‌هاي تأويل مي‌توان به اخوان الصفا، و دو فيلسوف شهير و طلايه داران دومكتب، مشاء واشراق ابن سينا و شيخ شهاب الدين سهروردي نيز اشره كرد.




تأويل عرفاني و وجوه تمايز آن ازديگر تأويلات

بنابر آنچه كه گذشت عرفا نيز به عنوان يكي از گروههاي تأويلي ، مانند هر گروه ديگري براساس مباني خود به تأويل آيات قرآن دست يازيدند. اما از نظر آنان ابزار تأويل نه صرف دقتهاي ادبي وبلاغي كه پاكي وصفاي باطن است . كه به هر اندازه اين زمينه فراهم گردد شخص سالك دريافتگر حقايق باطني خواهد بود. به عبارت ديگر تأويل صوفيه جنبه كشفي و ذوقي داشته و متضمن مراتب است اين تأويل كشفي براساس تفاوت حالات ومقامات شخص سالك درجات مختلف پيدا مي كند. به همين دليل است كه تأويلات صوفيه در نزد خود آنها هرگز نهايت حد معرفت آيات تلقي نمي‌شود و وجوه معاني قرآن در آنچه به بيان آنها مي آيد، هرگز محصورومحدود نمي‌گردد اما به طور كلي در اين تأويل كشفي هر قدر عارف در مراتب حالات و مقامات بالاتر رود ابواب تازه‌اي در ادراك معاني قرآن بر وي گشوده مي شود.[44]



تأويل از نظر اكثر عرفا متضمن جمع ميان ظاهر وباطن لفظ است و اين برخلاف باطنيه‌اي است كه تأويل آنها غالباً نفي كننده. ظاهر مي‌باشد.به عبارت بهتر تأويل صوفيه شيوه‌اي در تفسير قرآن است كه ضمن آن، ظاهر را در پرده باطن مستور مي دارند،اما نفي نمي كنند و باطن را از وراي پرده ظاهر بيرون مي آورند ولي آنرا دستاويز نفي ظاهر نمي‌سازند. اين رويكرد دقيقاً برخلاف رويكرد تأويلي باطنيه است كه تأويلاته آنها منجر به نفي ولغوظاهر احكام شريعت مي‌شود. تا جائيكه به عقيدة باطنيه تأويل دراحكام هم مي‌تواند متفاوت باشد. پس شيوه تأويل باطنيان شيوهتأويل نامحدود است كه تعطيل شريعت را به دنبال دارد و اين درحاليست كه اين شيوه در ميان متشرعان صوفيه مقبول نبوده وجز صوفياني كه اهل طامات ودعويهاي بزرگ هستند اكثر بزرگان تصوف ازآن تبري جسته اند.

ازطرف ديگر تأويل صوفيه با تأويل عقلي اهل اعتزال – كه از معني ظاهر به سبب غرابت عقلي عدول مي‌كنند- ناسازگار است. مولوي در دفتر سوم مثنوي اين شيوه تأويلي اعتراض كند و در جواب آنها كه تسبح جمادات را بي معنا و محال مي‌داند مي‌گويد. [45]

از اين دو تفاوت مي‌توان نتيجه گرفت كه تقسيم تأويل به تأويل مذموم و تأويل صحيح توسط عرفا براساس اين دومالك است.يعني تأويلي كه جمع ميان ظاهر و باطن را نموده و براساس درجه كشف و ذوق عارف باشد، تأويل تصحيح و تأويلي كه فقط متوجه باطن بوده وبه ظاهر توجهي ندارد واز طرف ديگر تأويلي كه ملاك آن صرف عقل پسند بودن آن نه تزكيه و صفاي باطن، در رديف تأويلات فاسد ومذموم به شمار مي‌آيند.




انواع تأويل عرفاني (تفسير عرفاني)[46]:

برخي از دانشمندان همچون سليمان[47] آتش و محمدحسين ذهبي[48] تفاسير صوفيانه را با توجه به سير تاريخي آنها به ترتيب به دودسته كلي تقسيم مي‌نمايند: 1- تفسيراشاري 2- تفسير نظري

ودر بيان تفاوت ميان آنها به دو تفاوت اشاره كرده اند:

«الف : تفسير اشاري به رياصفت متصوف متكي است نه بر انديشه هاي پيشين وي، متصوفي كه روحش با رياضت شفافيتي مي‌يابد به درجه اي مي رسد كه رمزهاي مقدس را در مي‌يابد ودرآن مرحله معاني دروني آيات به قلبش خطور مي كند اما تفسير نظري متكي بر افكار و ديدگاههاي ذهني صوفي است»

ب: كسي كه تفسير اشاري مي كند ادعا ندارد كه معنايي وراي معني كه او داده است موجود نيست بلكه برعكس مي گويد كه معني ظاهري پيش از هر چيز از ذهن خطور مي كند و مردم آن را بر معني ظاهري حمل مي كنند امّا معني دروني داخل در آيه است. به نظر متصوفان قرآن جدا از معني ظاهري معناني بسياري در بردارد وانسان نسبت به آن مقام معنوي كه كسب كرده است مي تواند از اين معاني چيزي دريابد امّا مؤلف تفسير نظري بر اين ادعاست كه آيه بجز آن معني باطني كه او استنباط كرده معني ديگري ندارد.»[49]

به نظر مي رسد كه هر دوي اين تفاوتها از مستندات محكمي برخوردار نيستند چرا كه اولاً: ‌نمي توان تفاسير نظري را فقط متكي بر افكار و ديدگاههاي پيشين آنان دانسته واز ريافت معاني دروني قرآني بي بهره دانست. چرا كه براي آنان درك حقايق ومعاني باطني به واسطه رياضت و كشف وشهود بدست مي‌آيد. همچنانكه جندي[50] ،كاشاني[51] و قيصري[52] براين امر تأكيد ورزيده اند.

ثانياً : تصريحات زيادي از ابن عربي، ملا عبدالرزاق و غيره به چشم مي خورد كه اين معاني به اندازه كشف وشهود آنان بوده و ممكن است معاني ديگري نيز داشته باشد.[53] به نظر مي‌رسد تفاوت اساسي اين دو تفسير- اگر آنها را دو نوع تفسير عرفاني – بدانيم در اين است كه در تفسير اشاري، به دليل اينكه معارف عرفاني هنوز به مرحله انسجام ونظام





معندي خود نرسيده بود، تاكيد بر روي «كلمه» است نه و اين هم هرگز مانع اين نمي شود كه عارفي در كشف والهام خود برجاي دربافت حقايق مربوط به يك كلمه يا عبارت يك نظام منسجم و يا يك نوع جهان بيني عرفاني را دريافت كند – همچنانكه بزرگاني چون قيصري ،كاشاني وغيره به آن اشاره كرده اند.




تأويل نامه هاي

از مهمترين تأويل نامدهاي عرفاني قرآن مي توان به طورخلاصه به موارد ذيل اشاره كرد.

1- تفسير سهل تستري (م 283 هـ ق) : معروف به تفسير القرآن العظيم

2- تفسير ابوالحسن نوري (م 295 هـ ق)

3- تفسيرحسين بن منصور حلاج( م 309 هـ ق)

4- حقائق التفسير سلمي (م 412 هـ ق): كه مجموعه‌اي از تفاسير امام صادق (ع) ،ابوالحسن نوري، حلاج وغيره مي‌باشد.

5- لطائف الأشارات ابوالقاسم قشيري ( م 465 هـ ق): كه نخستين تفسيركامل صوفيه مي‌باشد.

6- تفسير خواجه عبدالله انصاري ( م 481 هـ ق)

7- مشكاة الأنوار امام محمد غزالي ( م 505 هـ ق)

8- كشف الاسرار و وعده الابرار رشيد الدين ميبدي (م 520 هـ ق)

9- عرائس البيان في حقائق القرآن روز بهان بقلي شيرازي‌(م 606 هـ ق)

10- تفسير نجم الدين كبري (م 618 هـ ق) : كه آنرا رداخته اي در 12 مجله مي دانند.

11- رحمه من الرحمن ابن عربي (م638 هـ ق): كه گردآمده اي از تأويلات ابن عربي در فتوحات وديگر آثار او مي‌باشد. ناگفته نماند كه تفسير ديگري به نام (الجمع والتفصيل في أسرار المعاني و التنزيل) را در 64 مجلد به ابن عربي نسبت مي‌دهند.

12- بحر الحقائق ومنبع الدقائق ( تأويلات نجميه) نجم الدين دايه (م 654 هـ ق) كه بعدها به وسيله علاءالدوله سمناني (م 736 هـ ق)‌انجام يافت.

13- اعجاز البيان في تأويل أم القرآن صدرالدين قونوي (م673 هـ ق)



14- غرائب القرآن، نظام نيشابوري (م 727 هـ ق)

15- تأويلات القرآن الكريم ملا عبدالرزاق كاشاني (م736 هـ ق)

16- تفسير محمد بن ابراهيم خازن بغدادي ( م 741 هـ ق):

17- المحيط الاعظم في و البحر الخضم والطود الأشم في تأويل كتاب الله العزيز المحكم سي حيدر آملي(م787 هـ ق)

18- تفسير فاتحه الكتاب ابن حمزه فناري( م 834 هـ ق)

19- تفسير القرآن الكريم ملاصدراي شيرازي (م 1050 هـ ق) كه در هفت مجلد ارائه شده است.

20- روح البيان اسماعيل حقي برسوي (م137 هـ ق)

21- بيان السعادة في مقامات ا لعبادة سطان محمدگنابادي ( م 1327 هـ ق) كه در 4 مجلد نشر يافته است.[54]



اصطلاحات موجود در مورد نگاشته‌هاي عرفا پيرامون قرآن:

اين اصطلاحات براساس آنچه برادر بزرگوار جناب آقاي محي الدين قنبري در پايان نامه خود گردآورده[55] به شرح ذيل مي باشد ،تفسير، تبيين،فهم ،استنباط،تأويل ،جري و تطبيق، اشاره، تلقي ومس، حد و مطلع و كشف كه به نظر مي رسد مي توان آنها را در دو مرتبه تقسيم بندي نمود.

الف :اصطلاحات مشترك دوجزوه تفسير وتأويل:

- فهم و تبيين : اصطلاحات عام هستند كه بيان مي توانند عرفاني ويا غيرعرفاني باشند.

- تفسير: اگر به معناي عام به كار رود بر تأويل عرفاني نيز صدق مي كند- همانند استفاده ابن عربي از آن در فتوحات اما اگر به معناي خاص آن كه توضيح ظواهر ايات باشد، بر تأويل عرفاني صدق نكرده بلكه مرتبه اي پايئنتر از آن مي‌باشد.

- حد ومطلع: اين دواصطلاح نيز كاربردعرفاني و غيرعرفاني دارند.

- جري و تطبيق: اين اصطلاحات نيز اگر در تطبيق آيات با مسائل اجتماعي به كار روز معنايي چون اجتهاد- به معناي عام- داشته وعرفاني نمي باشد اما اگر به معناي تطبيق آيات برآفاق و انفس باشد اصطلاحات عرفاني هستند.

-استنباط ( مستنبطات ): اين اصطلاح نيز اگر به معناي اجتهاد عرفي – و يا به معناي عام آن باشد- اصطلاحي غير عرفاني واگر به معناي دريافت حقايق غيبي به واسطه تزكيه درون باشد اصطلاحي عرفاني است.

-تأويل : با توجه به كاربرد تأويل درحوزه هاي عقلي وحتي تطبيق با مسائل روز، اين اصطلاح نيز درحوزه هاي ظاهري وعرفاني كاربرد دارد.



ب :اصطلاحات مخصوص به حوزه تأويل عرفاني :

اشاره : همچنانكه جناب ابن عربي در فتوحات فرموده اند: «اهل الله آنچه را در شرح كتاب الله آورده اند اشاره اصطلاح مي كنند ونه چيز ديگر ،اين امر صرفاً به تعليم الهي بوده وعلماي ظاهري ازآن بهره اي ندارند چرا كه اشاره فقط به قصد مشير است نه مشاراليه»[56] اما بايد گفت كه اين اصطلاح و از جامعيت مانعيت برخوردار نيست.

تلقي و ؟؟؟: از اصطلاحات قرآني حوزه است كه سو گمندانه كمتر به آن پرداخته شده است، اما مي‌تواند به عنوان يكي از اصطلاحات كليدي تأويل عرفاني به كار رود.
دسته بندی: علوم انسانی » تاریخ و ادبیات

تعداد مشاهده: 1378 مشاهده

فرمت فایل دانلودی:.rar

فرمت فایل اصلی: doc

تعداد صفحات: 67

حجم فایل:87 کیلوبایت

 قیمت: 29,900 تومان
پس از پرداخت، لینک دانلود فایل برای شما نشان داده می شود.   پرداخت و دریافت فایل
  • محتوای فایل دانلودی: